خاطره بازی با تیتراژهای ماندگار–۵۷؛ مدرسه موش ها تعطیل نمی گردد

خاطره بازی با تیتراژهای ماندگار–۵۷؛ مدرسه موش ها تعطیل نمی گردد

بدون شک موسیقی تیتراژ مجموعه عروسکی مدرسه موش ها یکی از بهترین و مهم ترین و ماندگارترین موسیقی تیتراژهای بجای مانده از برنامه های باارزش سیما در دهه های ۶۰ و ۷۰ تلویزیون است.
دریافت 747 KB
خبرگزاری مهر – گروه هنر – علیرضا سعیدی: کارکرد تیتراژ چیزی شبیه به جلد کتاب است که طراحش تلاش می کند با انتخاب عناصر، فرم ها و چینش ها با کمک گرافیک و موسیقی مخاطبان یک اثر را در جریان مبحث قرار دهد. شرایطی که گاهی بسیار نکته سنج، اندیشمندانه و حساب شده پیش روی مخاطبان قرار می دهد و گاهی هم به قدری سردستانه و از روی ادای یک تکلیف الزامی ایجاد می شود که بیننده را از اساس با یک اثر تصویری دور می کند.
آنچه بهانه ای شد تا بار دیگر رجعتی به کلیدواژه «تیتراژ» داشته باشیم، مروری بر ماندگارترین و خاطره سازترین موسیقی های در ارتباط با برخی برنامه ها و آثار سینمایی و تلویزیونی است که برای خیلی از مخاطبان دربرگیرنده خاطرات تلخ و شیرینی است و رجوع باردیگر به آنها برای ما در هر شرایطی می تواند یک دنیا خاطره به همراه داشته باشد. خاطره بازی که بعد از آغاز و انتشار آن در نوروز ۱۴۰۰ استقبال مخاطبان، ما را بر آن داشت در چارچوب یک خاطره بازی هفتگی در ایام جمعه هر هفته، روح و ذهنمان را به آن بسپاریم و از معبر آن به سال هایی که حالمان بهتر از این روزهای پردردسر بود، برویم.
«خاطره بازی با تیتراژهای ماندگار» عنوان سلسله گزارشی آرشیوی با همین رویکرد است که به صورت هفتگی می توانید در گروه هنر خبرگزاری مهر آنرا دنبال کنید.
در پنجاه و هفتمین شماره از این روایت رسانه ای به سراغ موسیقی تیتراژ سریال عروسکی «مدرس موش ها» به نویسندگی احمد بهبهانی، کارگردانی مرضیه برومند و آهنگسازی محمدرضا علیقلی رفتیم که بدون تردید یکی از مهم ترین و جریان سازترین هنرمندان عرصه آهنگسازی در بخش های مختلف سینما و تلویزیون است که الحق و الانصاف موسیقی تیتراژهای جاودانه و تمام نشدنی را از خود بر جای گذاشته است. آهنگسازی که باآنکه در مصاحبه و گفتگوهای رسانه ای بسیار محتاط است و علاقه مندان آثارش کمتر از او مصاحبه و گفتگویی را خوانده اند اما بدون تردید یکی از بهترین های آهنگسازی سینما و تلویزیون است که در همه ژانرها بخصوص کودک و نوجوان و دفاع مقدس یادگاری های ماندگاری را از خود به جای گذاشته است.

یکی از این خاطرات ماندگار که بدون شک از مهم ترین، جریان سازترین و جذاب ترین موسیقی تیتراژهای مجموعه های تلویزیونی سیماست، موسیقی تیتراژ سریال عروسکی «مدرسه موش ها» به کارگردانی مرضیه برومند شاید کمتر موسیقی و ملودی را بتوان یافت که بتواند همپای موسیقی تیتراژ مدرسه موش ها در ذهن شنیداری مردم ماندگار شود. ماندگاری که ترانه و موسیقی نقش غیر قابل انکاری در تاریخی شدن این ملودی داشتند است که به واسطه حضور تعدادی از بهترین های تئاتر و سینما و تلویزیون آن سال ها که شاید درخشان ترین دوران رسانه ملی در حوزه ساخت مجموعه های در رابطه با حوزه کودک و نوجوان را رقم زدند، شرایطی را ایجاد کرد که نسل دهه شصت همچنان به عشق این مجموعه تلویزیونی از نوستالژی ها و خاطره بازی و ته مانده های دل خوش کننده به جای مانده از آن روزها خالی نشود و با موسیقی ماندگاری که در ذهن خود ثبت کرده به واسطه عروسک های جذابش، این تیتراژ را تا ابد در ذهن شنیداری خود باقی بگذارد.
جذابیتی که بعدها مقدمه ساخت یک اثر سینمایی به نام شهر موش های ۱ و ۲ البته با فاصله های تاریخی زیاد از هم شد و منجر به ظهور و بروز جریانی در سینمای کودک و نوجوان شد که نمی توان به سادگی در چارچوب چند خط رسانه ای درباره آن نوشت. شرایطی بسیار مؤثر در حوزه سینما که دهه شصتی ها خوب یادشان می آید که برای تماشای این آثار پدر و مادرها چند ساعت در صف سینماها می ایستادند تا کودکان آن روزها به تماشای عروسک ها و شخصیت هایی بنشینند که این سال ها خبری از آنها نیست.
نوستالژی هایی که با طعم موسیقی های برآمده از مطالعات دقیق آهنگسازش در حوزه روانشناسی کودک و نوجوان خود نمایی ویژه ای در این آثار داشتند که جلوه نابی از آن در موسیقی مدرسه موش ها نمود پیدا کرد.

یک موسیقی ناب با یک ترانه جذاب و آسان که با عروسک های بامزه مدرسه موش ها آن قدر خوب بودند که شاید کمتر موسیقی و ملودی را بتوان یافت که بتواند همپای موسیقی تیتراژ مدرسه موش ها در ذهن شنیداری مردم ماندگار شود. ماندگاری که ترانه و موسیقی نقش غیر قابل انکاری در تاریخی شدن این ملودی داشتند. ملودی که به واسطه حضور محمدرضا علیقلی و ترانه سرایی یک روحانی مدرسه موش های مرضیه برومند و یارانش را خیلی خیلی ماندگار کرد.
آنچه درباره تاریخچه ساخت مجموعه عروسکی مدرسه موش ها انتشار یافته، چنین است که: «مدرسه موش ها» اول بخشی از یک جنگ بود، یک جنگ ۱۱- ۱۰ قسمتی که سال ۶۰ پخش می شد و قرار بود بچه ها را تشویق کند که بروند مدرسه. وحید نیک خواه بهرامی که آن زمان مسئول گروه کودک شبکه ۱ بود، طرح ساخت این بخش را به مرضیه برومند سفارش داد. البته آن موش ها با موش هایی که توی ذهن ماست خیلی فرق دارند، خیلی بی رنگ و رو بودند و غیر از کپل و عینکی بقیه شخصیت ها شکل نگرفته بودند. آن زمان سعید پور صمیمی، مسؤول گروه نمایش تلویزیون بود و خیلی پایه بود تا کار خوبی از آب در بیاید. برای درآوردن شخصیت خیلی تمرین کردند. مرضیه برومند با کمک رضا پرنیان زاده که دوست صمیمی جبلی و طهماسب بود شروع کردند به عروسک ساختن و رنگ آمیزی صورت هایشان. لباس هایشان را هم خود برومند دوخت و این چنین ۱۱ قسمت اول مدرسه موش ها ضبط شد.

اساساً هم خیلی ها با مدرسه مو ش ها پایشان به کار عروسکی باز شد، مثلا فاطمه معتمد آریا و آزاده پور مختار کارشان را با مدرسه موش ها شروع کردند. طهماسب و جبلی هم توی کار بودند. عروسک ها را همان کسانی این ترانه های سهل و آسان مجموعه عروسکی مدرسه موش ها بود که تبدیل به یکی از علائم اصلی ماندگاری سریال شد. ترانه هایی که یکی از شاعرانش روحانی بود. روحانی به نام حجت الاسلام ژرفا که با ترانه «ک مثل کپل» در کنار ترانه ای «می رم مدرسه جیبام پره فندوق پسته» خویش را ماندگار کردند. می گرداندند که به جایشان حرف می زدند، یعنی اول صداها توی استودیو ضبط می شد و بعد یک کم دورش را تند می کردند تا صداها نازک بشود. به خاطر همین همه کمی کند صحبت می کردند. بعد صداها پخش می شد و تصویرها را می گرفتند.
در این اثنا صوفیا محمودی همسر برادر مرضیه برومند ترانه سرای شعر «می رم مدرسه. جیبام پره فندق و پسته» شد و سپس سید ابوالقاسم حسینی ژرفا هم بعنوان یک روحانی شاعر قطعه «ک مثل کپل» شدند.
دو قطعه ای که در چارچوب موسیقی تیتراژ و متن مجموعه آن قدر مورد توجه مردم قرار گرفت که خیلی زود تبدیل به ترانه کوچه و بازار مخاطبان کودکان و نوجوان آن سال ها شد. شرایطی که منجر به پخش ۱۰۵ قسمت از مجموعه ای شد که شاید کمتر کسی فکر می کرد از ساخت یک سریال ۱۱ قسمتی به این جایگاه برسد.
حمید جلبی صدا پیشه شخصیت کپل، فاطمه معتمد آریا صدا پیشه شخصیت نارنجی، آزاده پور مختار صدا پیشه شخصیت سرمایی، ایرج طهماسب صدا پیشه شخصیت دم باریک، راضیه برومند صدا پیشه شخصیت دم دراز، مهدی میگانی و رضا پرنیان زاده صدا پیشگان شخصیت عینکی، کامبیز صمیمی مفخم صدا پیشه شخصیت گوش دراز، ناصر غفرانی صدا پیشه شخصیت آقای معلم هم همچون هنرمندانی بودند که در این پروژه ماندگار از حضورشان یادگاری های ارزشمندی به جای گذاشتند.

اما همان گونه که روایت شد، بدون شک این ترانه های سهل و آسان مجموعه عروسکی مدرسه موش ها بود که تبدیل به یکی از علائم اصلی ماندگاری سریال شد. ترانه هایی که یکی از شاعرانش روحانی بود. روحانی به نام حجت الاسلام ژرفا که با ترانه «ک مثل کپل» در کنار ترانه ای «می رم مدرسه جیبام پره فندوق پسته» صوفیا محمودی خالق آثار تمام نشدنی شدند که اساسا از آنها می توانیم بعنوان ماندگارترین تیتراژهای تلویزیونی یاد نماییم. آثاری که ترانه های دو نسخه سینمایی «شهر موش ها» هیچگاه نتوانستند شهرت و محبوبیت آنها را کسب کنند و شرایطی را ایجاد کردند که در آن دوران سخت اندک التیامی برای آدم های آن روزگار بود.
حجت الاسلام سید ابوالقاسم حسینی ژرفا همان روحانی که ماندگارترین ترانه دوران کودکی دهه شصتی ها را خلق کرده، شهریورماه سال ۱۳۹۳ بود که در گفتگو با خبرگزاری ایسنا درباره چگونگی سرایش شعر «ک مثل کپل…» اظهار نمود: من بیش تر از ۳۰ سال است در حوزه علمیه در کسوت روحانیت هستم. علت اینکه تاکنون نخواسته ام درباره این مورد صحبت کنم؛ چه کار «مدرسه موش ها» و چه بسیاری از سروده های دیگری که برای کودکان و نوجوان داشته ام، این است که امکان دارد آدم ها با این مباحث وارد حاشیه شوند. من در آن زمان در رادیو و تلویزیون در جمع دوستان اداره کننده گروه کودک و نوجوان کار می کردم. البته کارمند رسمی نبودم و هیچگاه هم نشدم. آقای ناصر عنصری رئیس آن گروه بودند. آقای علیرضا رضاداد هم در همان گروه بودند. بنده به همراه آقای رضاداد از آموزش و پرورش به رادیو و تلویزیون رفته بودیم.

حسینی ژرفا اضافه کرد: اگر اشتباه نکنم، خانمی به نام اسدی تهیه کننده «مدرسه موش ها» بودند. همسرشان هم از تهیه کننده های تلویزیون بود که دو – سه سال پس از آن ماجرا هم به خارج از کشور رفتند و من دیگر خبری از آنها ندارم. من با خانم اسدی مرتبط بودم. کار برای نوروز آن سال نوشته شده بود. شاید سال ۶۱ یا ۶۲ بود. وقت گرفته بودند و استودیوی تلویزیون را برای زمان مقرری گرفته بودند. آن موقع گرفتن استودیو کار سختی بود. دو – سه استودیوی خاص وجود داشت و در برنامه های مناسبتی اگر زمان برنامه ای به هم می خورد، کل روند برنامه مختل می شد. ما در گروه کودک به همراه آقای عنصری، آقای رضاداد و دوستان دیگر نشسته بودیم که خانم اسدی با نگرانی آمدند و فرمودند شعری که برای تیتراژ «مدرسه موش ها» گفته شده، رد شده است.
زمان بسیار محدودی حدود نیم ساعت به وقت آفیش استودیو مانده بود. ایشان با ناراحتی گفتند من برای ضبط وقت گرفته ام. اگر شعر نرسد، برنامه به هم می خورد. دو – سه روز هم بیش تر تا عید نمانده بود. من از قبل اهل شعر بودم. آن زمان ها هم حداکثر حدود ۲۰ سال داشتم. به آقای عنصری و خانم اسدی عرض کردم اگر اجازه بدهید، خودم شعر را می گویم. خانم اسدی خیلی خوشحال شدند. چون من از نیروهای اصلی گروه بودم، خیال شان راحت بود که دیگر خیلی مسأله تصویب ندارد. حساسیت های اول انقلاب خیلی زیاد بود. آن موقع گاهی یک تصویر یا کلمه که الآن در فرهنگ جامعه کاملاً عادی شده، حساسیت برانگیز بود.
این شاعر افزود: من به اتاق مجاور رفتم. ۱۰ تا ۱۵ دقیقه طول کشید. بسم الله گفتم، تمرکز کردم و این شعر را در هفت – هشت بیت سرودم که همین شعر «ک مثل کپل / صحرا شده پر ز گل…» بود. البته بعد که خواستند آهنگش را بگذارند، یکی – دو کلمه را تغییر دادند. از اتاق که بیرون آمدم، خانم اسدی خیلی تعجب کردند و خوشحال شدند. شعر را برای اجرا به گروه دادند و قصه به اتمام رسید. بعد هم من به سبب روحیات خودم که انزواطلبم، به قم آمدم و مشغول تحصیل و بعد تدریس شدم. همیشه هم هنر را دنبال می کنم، اما خودم را دور نگه داشته ام. این همه قصه من است و هیچگاه نه از کسی گله دارم که چرا نامم در کار نیامده و نه دلبستگی ای به این مسائل دارم.

وی اضافه کرد: آن سال ها من در صداوسیما بیش تر با نام خانوادگی ام که «حسینی» است، معروف بودم. «ژرفا» تخلص شعری من است. حالا هم در حوزه علمیه «حسینی ژرفا» و «ژرفا» نامیده می شوم. آن موقع به این نام شناخته نمی شدم؛ بنابراین امکان دارد همکاران آن دوره مرا به نام «حسینی ژرفا» نشناسند.
حسینی ژرفا در پاسخ به این سؤال که هم اکنون هم در زمینه شعر کودک فعالیتی دارد یا نه، اظهار داشت: گه گاهی برای دل خودم شعر کودک می نویسم. حتی دوست داشتم در مجموعه شعرم که با عنوان «چشم شرقی» انتشار یافت، بعضی شعرهای کودکم را بیاورم، اما بنا به این ملاحظه که در حوزه علمیه آدم ها به آثار و درس های شان شناخته می شوند و انجام بعضی کارها باآنکه عیبی ندارد، اما بیرون از صلاح شناخته می شود، این کار را نکردم. زمانی حدود دو دهه از شاعران پرکار بودم، اما الآن مدتی است که خیلی به ندرت در جمعی حاضر می شوم که حتی شعرهای بزرگسالم را بخوانم.
من هم مثل اغلب شاعران انقلاب غزل کار می کنم. گاهی شعر نو هم می نویسم، اما غزل بیش تر تاب تحمل موضوعات انقلاب را داشت. در شعر انقلاب نوعی عرفان جمعی وجود داشت و غزل می توانست برای گفتن از آن پاسخ بدهد؛ به همین جهت نسل من و شاعرانی مثل علیرضا قزوه و عبدالجبار کاکایی که با هم بودیم، شاید بی آن که دل مان بخواهد، به غزل وابسته شدیم.

این شاعر در پاسخ به این سؤال که آیا با مرضیه برومند – کارگردان «مدرسه موش ها» – هیچ آشنایی ای ندارد، اظهار داشت: خانم برومند را من در ساختمان آن جا می دیدم. ولی من و آقای رضاداد جوان های تازه سال بودیم که آن حسینی ژرفا: همیشه هنر را دنبال می کنم، اما خودم را دور نگه داشته ام. این همه قصه من است و هیچگاه نه از کسی گله دارم که چرا نامم در کار نیامده و نه دلبستگی ای به این مسائل دارم سال ها تازه به تلویزیون رفته بودیم و طبیعی بود که کارگردان هایی که از ما باتجربه تر بودند با ما ارتباط مستقیم نداشته باشند، مگر اینکه برای بازخوانی متون و تصاویر نیازی پیش بیاید. مبحث دیگر این بود که من بیش تر در قسمت نوجوان بودم و خانم برومند کار نوجوان نمی ساختند، بنابراین من در خدمت شان نبودم.
البته کودک و نوجوان یک گروه بود به ریاست ناصر عنصری، ولی در تقسیم بندی کارها من در بخش نوجوان بودم. آن زمان سریالی به نام «نان آوران» ساخته شد که من با سرکار خانمی که تهیه کننده آن بود، ارتباط مستقیم داشتم یا با آقای جلیلی، فیلم ساز مشهور، ارتباط داشتم که در بخش نوجوان بودند، اما با خانم برومند ارتباطی نداشتم.
وی همینطور اظهار نمود: در آن سال ها تلویزیون مثل الآن نبود. خیلی وقت ها نام ها زده نمی شد. شاید هفت – هشت سرود هم با تم نوجوان یا کودک در همان سال ها ساخته شد که من گفتم، ولی اصلاً حتی کلمه ای از آنها به خاطرم نمی آید که نشانی بدهم. آن سال ها بسیاری از بخش های برنامه های کودک و نوجوان مبتنی بر سرود بود و به سرود اعتنای بیش تری می شد. هر روز دست کم یک سرود داشتیم. سرودسازی رواج داشت. آن موقع مرحوم بیگلری آهنگساز کارها بودند و برخی از شعرهای آن سرودها را هم بنده می گفتم.

به هر ترتیب روایت داستان در ارتباط با مجموعه های تلویزیونی در رابطه با حوزه کودک و نوجوان تلویزیون هرکدام دربرگیرنده قصه های جالبی است که هر چه قدر هم به آن می پردازیم بازهم ناگفته های زیادی از آن باقی می ماند. ناگفته هایی که بدون شک بخشی از خاطرات شفاهی نسلی را می سازند که در به در دنبال بازگشت به آن خاطرات شیرین و رویایی و ساده هستند.
خبرگزاری مهر را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید