چه خبر از مناجات خوانی که صدایش اشک را به چشمانمان می خواند؟

چه خبر از مناجات خوانی که صدایش اشک را به چشمانمان می خواند؟

پیلانو: «صمد حبیبی» از پیشکسوتان نعت خوانی و مناجات خوانی است که زندگی اش با آوازهای فولکلور تالشی گره خورده است. حبیبی که همچون معدود پیشکسوتان باقیمانده مناجات خوانی است، اردیبهشت سال 99 گرفتار عارضه مغزی شد و الان طی گفت وگویی از احوال خود در این روزها می گوید.
حبیبی سال قبل گفته بود که از سال ۹۹ به سبب سکته مغزی، سمت راست بدنش به مشکل برخورده است و دیگر نمی تواند همانند گذشته بخواند و مجبور به فیزیوتراپی است.
وقتی برای احوالپرسی با او تماس می گیریم، به ایسنا می گوید: دو سال پیش سکته کردم، دستم حرکت نمی کند و پایم را به سختی حرکت می دهم. در حقیقت بهبود چندانی از سال قبل حاصل نشده و هنوز به سختی راه می روم. در خانه نشسته ام و مطالعه می کنم. به جلسات فیزیوتراپی می روم و خارج از خانه کاری نمی کنم. دستگاهی را خریداری نموده ام و در خانه ورزش می کنم. روحیه خوبی دارم. اما یک سمت از بدنم همچنان به سختی حرکت می کند.
از او سوال می نماییم که آیا حمایتی از سمت دولت صورت گرفته است؟ پاسخ می دهد: خیر. از سمت دولت حمایتی نشده است. گفته بودند وزیر ارشاد که تغییر کند حمایت می کنند ولی وزیر هم عوض شد و فعلا اتفاقی نیفتاده است. رئیس ارشاد رشت، فرماندار و خیلی ها می آیند خانه مان چایی می خورند و می روند ولی کمکی نیست.
حبیبی پیش تر درباره خود چنین به ایسنا اظهار داشته بود: «در سال ۱۳۲۳ در روستای سیاه بیل رضوانشهر متولد شدم. آواز خواندن به من ارث رسیده است و هیچ وقت برای فراگیری موسیقی نزد استاد خاصی نرفته ام؛ اینطور که پدر و برادرم آواز می خواندند، من نیز گوش می سپردم و یاد گرفتم و از زمانی که دانش آموز کلاس چهارم ابتدایی بودم، خواندم.
دبیرستان که رفتم صدای من در کاست پر شد و بدین ترتیب به گوش دیگران رسید و کم کم به شهرستان هایی چون مشهد، تهران، کرمان و اصفهان دعوت شدم و در جشنواره ها شرکت کردم.»
او همین طور در مقایسه مناجات خوانی خود و نسل جدید گفته است: همیشه کار من عارفانه بود و حتی با وجود همراهی موسیقی هم عاشقانه نبود. بارها پیش آمده بود که از من خواسته بودند در عروسی ها بخوانم ولی هیچ وقت میلی نداشتم و قبول نمی کردم و شاید در مراسم های شادی تنها می گفتم که حاضرم برایشان تبریک بخوانم. مناجات خوانی و نعت خوانی های من در هر کجا که بوده ام غم و سوز داشته است و هر بار که آغاز به خواندن می کردم طرف مقابل آغاز به گریه می کرد. حضور جوانترها در این عرصه کمرنگ است. آنگونه که من و هم دوره هایم به شهرها و برنامه های مختلف برای اجرای برنامه می رفتیم، امروزی ها اینگونه نیستند.

منبع: